Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

 اگه قرار باشه من اونی بشم که تو میگی، 

دیگه اون من نیستم!

من همینی ام که میبینی...

مغازه نیست که

دکور بچینم برات...


+نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:46توسط وحید SODAGAR | |

 شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره 

تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره 

 

خدا می‌بینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو 
از اون بالا میاد پایین .. خدا می‌گیره دست رو 

 

 

خدا میدونه  تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری 
خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری 

 

خدا نزدیک قلب توست .. با یک آغوش وا کرده 
نذار پلک‌هاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده 

 

خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی 
فقط  باید تو  با یادش .. توی هر لحظه همراشی
 

+نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت20:58توسط وحید SODAGAR | |

 خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه

        برو که ديدن اشکات منو به گريه ميندازه
 
          نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست
 
             نميشه بعد تو بوسيد نميشه بعد تو دل بست
 
                  منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند
 
                    که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند
 
                    حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم
 
                    اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم
 
              نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم
 
          که ميدوني نفسهامو به ديدار تو مديونم
 
      فداي عطر آغوشت برو که وقت پروازه
 
برو که بدرقه داره منو به گريه ميندازه

+نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:29توسط وحید SODAGAR | |

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

جلوترنیا....

خاکستری میشوی....

اینجادلی راسوزانده اند.... 

 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

+نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:25توسط وحید SODAGAR | |

 اگه دلم تنگ ميشه خيلي برا ت منو  ببخش            اگه نگاه گم ميشه تو شهر چشات منو ببخش

منو ببخش اگه شبات ستاره ها رو ميشمارم            اگه همش پيش همه بهت ميگم دوست دارم

من  ببخش اگه برات سبد سبد گل ميچينم               منو ببخش اگه شبا فقط تو رو خواب ميبينم

منو ببخش اگه تو رو ميسپارمت دست خدا             اگه پيش غريبه ها به جاي تو ميگم شما

منو ببخش اگه واسه چشماي تو خيلي كمم              تو يه فرشته اي و من خيلي باشم يه ادمم

منو ببخش اگه فقط ميخوام بشي مال خودم              ببخش اگه كمم ولي زيادي عاشقت شدم

+نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت11:59توسط وحید SODAGAR | |

امشب از جفایش تنها گریه کردم
                                         خاموش با نگاهی صد بار گریه کردم
اول نگاه کردم بر سرنوشت زارم
                                         آنگه به یاد دردها تنها گریه کردم

+نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:0توسط وحید SODAGAR | |

 بس که شب تا به سحر اشک به دامانم ریخت

رفته از دست دگر قدرت بینایی من

خسته ام خسته ازین غربت و تنهایی و درد

بیش از این نیست دگر تاب شکیبایی من

بی تو دلمرده و افسرده ترینم بر گرد

ای نفس های تو اعجاز مسیحایی من

بی تو چون شاخه ی خشکیده ی بیدم آری

تو بیا تا برسد فصل شکوفایی من

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:5توسط وحید SODAGAR | |

جاده های خلوت بی رهگذر                                                                                                                            در سکوت شب چه غوغا می کند                                                                             
         قلب من در لابلای دفترش                                                                         
آشنایی را هویدا میکند                                                        
قلب من در غربت این لحظه                                 
     از تو بخشش را تمنا میکند        
             قلب تو در سایه این خانه ها
                             با دلم با عشق نجوا میکند

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:39توسط وحید SODAGAR | |

  جا مانده در هوای شعرم صدای تو
چیزی نمانده است بگویم برای تو
پایان دفتر غزلم مرگ شعر نیست
سرشارم از حقیقت بی انتهای تو
تقدیمتان تمامی این شعرهای سبز
شاعر شدم که واژه بریزم به پای تو
روح همیشه بسته ی من را ورق بزن
شاید دوباره گل کند از دست های تو

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت20:24توسط وحید SODAGAR | |

 من چه كنم خيال تو منو رها نمي كنه

اما دلت به وعده هاش يه كم وفا نمي كنه

من نديدم كسي رو كه مثل تو موندگار باشه

آدم خودش رو كه تو دل اينجوري جا نمي كنه

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:25توسط وحید SODAGAR | |

با تو حکایتی دگر این دل ما به سر کند

شب سیاه قصه را هوای تو به سر کند

باور ما نمی شود در سر، ما نمی رود

از گذر سینه ما یار دیگر گذر کند

شکو بسی شنیده ام از دل درد کشیده ام

کور شود جزء تو اگر زمزمه ای دگر کند

چاره کار ما تویی یاور و یار ما توئی

توبه نمی کند اثر، مرگ مگر اثر کند

مجرم آزاده منم تن به جزا داده منم

قاضی در گاه توئی حکم سحر گاه توئی

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:20توسط وحید SODAGAR | |

وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی

حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو

حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو  حسابی از ، مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات

به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دستاش نره

حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر

امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی

بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی

رو دست مجنون بزنی ، با غصه هاهمخونه شی

حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن

دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس تکون بدن

حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت

مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت

وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری

دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری

حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه

به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه

حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی

غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی

حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ

عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی

پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکنی

حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن

پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن

وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی

 

  نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتی

 

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:12توسط وحید SODAGAR | |

 ما چون دو دریچه رو به روی هم

آگاه ز هر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده

هر روز قرار روز آینده

عمر آینه بهشت،اما آه

بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته است

زیرا یکی از دریچه ها بسته است

نه مهر فسون نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:26توسط وحید SODAGAR | |

 چند روزی است که خاکستری ام

در شبستان غزل بستری ام

طبعم آبستن شعری ست شگفت

در تب لحظه ی بار آوری اممثل اینست که دارد کم کم

می دهد گل ،تب نیلوفری ام

بعد از این صاحب تورات و زبور

یا سلیمانی از انگشتری ام

گرچه یک وسوسه شیطانی

می زند طعنه به پیغمبری ام

در خودم نیستم انگار ای عشق

لحظه ای دیو و زمانی پری ام

نه ،چنین نیست!هوایی شده ام

شاعرم ،شاعر لفظ دری ام

ذره ای عشق و صمیمیت را

بفروشند اگر،مشتری ام

باز ای عشق اهورایی من

به کجا می کشی و می بری ام؟

خواب رنگین تو را خواهم دید ؟

آه از این همه خوش باوریم

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:22توسط وحید SODAGAR | |

  عشق تو شوخی زیبایی بود که خدا با قلب من کرد!

زیبا بود اما شوخی بود!

حالا.....تو بی تقصیری!

خدای تو هم بی تقصیر است!

من تاوان اشتباه خود را پس میدهم...

تمام این تنهایی تاوان جدی گرفتن آن شوخی است...


+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:14توسط وحید SODAGAR | |

 آن کس که تورا شناخت ،من بودم

در کوره ی تب گداخت من بودم

پروانه ی عاشقی که بی پروا

تا مرکز شعله تاخت ،من بودم

مردی که نشست با شکیبایی

از سنگ،الهه ساخت،من بودم

آن کس که تمام هستی خود را

در بازی عشق باخت ،من بودم

تو در طلب بهار و فصلی نو

تکراری و یکنواخت من بودم

تو راز مگوی یک معمایی

آن کس که تورا شناخت من بودم

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:9توسط وحید SODAGAR | |

  خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد

نخواست او به منِ خسته ـ بی‌گمان ـ برسد

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می‌کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر

به‌راحتی کسی از راه ناگهان برسد،...

رها کنی برود از دلت جدا باشد

 به آن‌که دوست‌تَرَش داشته به آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد

گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری

که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که... نه! نفرین نمی‌کنم... نکند

به او ـ که عاشق او بوده‌ام ـ زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

 

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:57توسط وحید SODAGAR | |

بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها

می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها

تا چه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز...

دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها

غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است

 چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها

نامه‌هایت، عکس‌هایت، خاطرات کهنه‌ات

می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها...

هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم

من به این افکار زجرآور... به خیلی چیزها

می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز...

بعدِ من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها...

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:51توسط وحید SODAGAR | |

  یادمان باشد حرفی نزنیم که به کسی بر بخورد

 نگاهی نکنیم که دل کسی بلرزد

 خطی ننویسیم که آزار دهد کسی را

 یادمان باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل من دل نیست

******************************************************************

دوستان گرامی از وبلاگ دوم اینجانب نیز بازدید کنید

sodagar.loxblog.com از لطفتون ممنون نظر و امتیاز دهی از یاد نره و منتظر راهنمای شما عزیزان هستم 

==========================================================

توجه

 لطفا اگه خواستین از متن ها یا شعرها در جایی (وبلاگ یا سایتتون) استفاده کنین

حتما منبع به همراه لینک و نام نویسنده رو پایین نوشته ذکر کنین. یعنی به این صورت :

نویسنده : وحید

منبع : سایت˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

==========================================================

 

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1398برچسب:,ساعت18:42توسط وحید SODAGAR | |

  صدایش به آنجا هم رسیده ؟

صدای تبری ست !... شبیه به ضربان قلبم 

بی وقفه می کوبید ... 

به دنبال فرهاد کوهکن نگرد ؛ این منم ... 

اینبار وحید توست

به جان دلش افتاده تا در بیاورد از بیخ و بن 

ریشه های این دلتنگی را ... 

بی وقفه بی تابی می کند دلم 

بی وقفه سراغ میگیرد این روزها 

و خطی می کشد قرمز ، بر پایان تاریخ های سیاه قلم 

عمق انتظار را می بینی ؟ 

امروز من محتاج صبری به وسعت صبر خدا هستم 

انتظار / دلتنگی که تمامی ندارد ... صبر می طلبد! 

دستهایم می خواهند کمکی کنند 

اثر ندارد ... افتاده به جان ساعت و دقیقه ها رو جلو می برد 

کی؟ 

کی فاصله ها را مچاله می کنی و می آیی برای همیشه ؟ 

خسته و کوفته است این جان 

 هیسسسسس !! 

 

دیگر صدای تبری نمی آید ...

 

 

 

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:46توسط وحید SODAGAR | |

 هیچ وقت از خدا نخواستم همه دنیا مال من باشه، 

فقط خواستم اونی که دنیای منه مال هیچکس نباشه!

+نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:24توسط وحید SODAGAR | |

 بوسه لازم نیست...!

گرمــــــــــــای لبت که بهمـــــــــ میخوره ،

احساس زنده بودن بهم دستـــــــــــــ میده..

من لبـــــــــــــ هاتو با نفسش میخوام

وگرنه لبــــــــــــــ زیاده.....

+نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:19توسط وحید SODAGAR | |

 چیزی را گم کرده ام

شاید هم کسی را...

و یا... شاید خودم را...

هر چه هست تو نیستی!

تو تنها جزئی از زندگی منی

که هیچ وقت گمش نمی کنم...

آرامشم را گم کرده ام...

سکوتم، و اعتمادم...

حس با هم بودن را دیگر حس نمی کنم!

اعتماد داشتن را نمی فهمم!

آرامشم را نمی یابم...

باید همین حوالی باشد

آرامشم را می گویم!

شاید من زیاد دنبالش نگشته ام!

صندوقچه ی قدیمی مادر بزرگ را هم

خوب زیر و رو کرده ام اما نیست!

نه اینکه از اول نبوده ها!

الان نیست...

بودنش را خوب یادم هست!

و حتی رفتنش را...

شاید چون پشتش آب نریختم

بازنگشته...

آرامشم را می گویم!

شاید چون قدرش را نمی دانستم نمی آید...

چقدر جایش در زندگی ام خالیست...

زیاد که می گردم، خودم را هم گم می کنم!

کاش تو می آمدی از دور  برای کمک!

اینجا همه چیز بهم ریخته

و من لابه لای همه ی گم شده هایم

گم شده ام...!


+نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت11:10توسط وحید SODAGAR | |

 تا شــــما خـــــانه تان سمت شمــــــــــــــال دهِ ماست


                قبله ی دهکده مان سمتِ شمــــــــــــــــال است عزیز

پنجــــــــــره بین من و توست، مرا بوســــــــــــــــــــه بزن

                بوسه از آنطـــــــرف شیشـــــــــه حـــــــلال است عزیز!


+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:44توسط وحید SODAGAR | |

اگر هُـــــــــرم نفسهــــــــایت

به داغــــســــــتان لبهــــــــایم

گل تبـــــخــــــال بنشــــاند؛

من این تبخــــال شـــــیرین را

که تنهــــــــا یادگار توست...

به دنیــــــایی نمـــــــی بخشم!

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:30توسط وحید SODAGAR | |


من از تمام آسمان ، باران را می خواهم

و از تمام تو ، یک دست

که قفل شود در دست من !

عکس متحرک عاشقانه باران

 

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:9توسط وحید SODAGAR | |

هیچکس، هیچکسی را نشناخت
هر که پرورده دست وطنی
من، منم، دور ز دنیای توام
تو، تویی، دور ز دنیای منی

زیر آرامش خود ریخته ام
جوش تشویش به هر قطره خون
تو که خویشی و ز خود با خبری
هیچ دانی که منم اکنون چون؟

+نوشته شده در چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:15توسط وحید SODAGAR | |

 
محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند


محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ، نگاهت می کنم ...

صدایت را می شنوم و به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم، هر جا که باشی...

 

+نوشته شده در جمعه 6 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:12توسط وحید SODAGAR | |


its trust like blind
its shine like star

its warm like sun
its soft like flower
 
AND
its beautiful like u 



عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه.

عشق مثل یه آدم کور اطمینان میکنه.

عشق مثل ستاره میدرخشه.

عشق مثل خورشید گرم میکنه.

عشق مثل گل ها لطیفه.


و

عشق درست مثل تو زیباست

 

+نوشته شده در پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:56توسط وحید SODAGAR | |

 
اگر "تو" را امتحان میگرفتند،

بی شک من

رتبه اول میشدم

...

بس که تکرار کردم

نامت را در مرور خاطرات!

(فاطی دوستت دارممممم)

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:54توسط وحید SODAGAR | |

 

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود

عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود

شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر

مهربانی حاکم کل مناطق می شود

 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:12توسط وحید SODAGAR | |

 

طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته

شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی

ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

 

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:عشق,علاقه,محبت,هستی,ساعت20:6توسط وحید SODAGAR | |

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 11 صفحه بعد