Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

  صدایش به آنجا هم رسیده ؟

صدای تبری ست !... شبیه به ضربان قلبم 

بی وقفه می کوبید ... 

به دنبال فرهاد کوهکن نگرد ؛ این منم ... 

اینبار وحید توست

به جان دلش افتاده تا در بیاورد از بیخ و بن 

ریشه های این دلتنگی را ... 

بی وقفه بی تابی می کند دلم 

بی وقفه سراغ میگیرد این روزها 

و خطی می کشد قرمز ، بر پایان تاریخ های سیاه قلم 

عمق انتظار را می بینی ؟ 

امروز من محتاج صبری به وسعت صبر خدا هستم 

انتظار / دلتنگی که تمامی ندارد ... صبر می طلبد! 

دستهایم می خواهند کمکی کنند 

اثر ندارد ... افتاده به جان ساعت و دقیقه ها رو جلو می برد 

کی؟ 

کی فاصله ها را مچاله می کنی و می آیی برای همیشه ؟ 

خسته و کوفته است این جان 

 هیسسسسس !! 

 

دیگر صدای تبری نمی آید ...

 

 

 

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:46توسط وحید SODAGAR | |

  من به بن بست نرسیدم راهمو کج کردم

با تو مشکلی ندارم با خودم لج کردم
دنبال راه فرارم از تو نه از اینجا
میدونی فایده نداره بسه دیگه رویا
تو چرا خسته نمیشی از من دیوونه
از منی که شب و روزام مث هم میمونه
تو چرا چیزی نمیگی این خودش کابوسه
قصه کم کم جون میگیره دل یهو میپوسه
من نمیتونم بسازم خونه رویاتو
حیف پای من بریزی همه دنیاتو
من خودم اسیر راهم تو اسیرم میشی
من به بن بست نرسیدم راهمو کج کردم
با تو مشکلی ندارم با خودم لج کردم

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:34توسط وحید SODAGAR | |

برف می بارد و همه خوش حالند و من غمگین ...

دارد رد پایت را میپوشاند برف !!

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:30توسط وحید SODAGAR | |

  گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...

 

گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...!

که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی... 
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید!!

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:17توسط وحید SODAGAR | |

  کسی که تو حرفاش زیاد میگه:   

بیـــ خیالــــ...   

بیشتر از همه فکر و خیال داره...   

فقط دیگه حال و حوصله بحث و صحبت نداره!!!

 

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:11توسط وحید SODAGAR | |

 میـــــــــــــــــــــــــــــدانی 

تنهایی 

کجایش درد دارد؟

انــــــــــــــــــــــــــــکارش...!!!!

 

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:5توسط وحید SODAGAR | |

 بهانه گیر زبان نفهم !!!

دلم را میگویم...

آخر تو را

از کجـــــــــــــــــــــــــــــــا برایش بیاورم؟؟؟!!!

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:1توسط وحید SODAGAR | |

 صفحه ی آخر شناسنامه زیاد مهم نیست ،

گاهی...

باید توی آیینه خوب نگاه کنی ببینی هنوز زنده ای یا نه!


+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:10توسط وحید SODAGAR | |

همچون ساعت شنی شده ام

که نفس های آخرش را میزند

و التماس میکند

یکی پیدا شود و برش گرداند

من هم...

نـــــــــــــــــــه...!!!

لطفا برم نگردانید !!!

بگذارید تمام شوم

...

تمــــــــــــــــــــــام


+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:5توسط وحید SODAGAR | |

  نه باران ميبارد

نه برف
آسمان است كه يكريز مي بارد
و كسي مثل من
ميان آسمان و زمين
در جستجوي نگاه توست
و
در تدارك يافتن واژگاني ديگر
براي دوست داشتنت .
بارشي ريز ريز
در غمي تنها
ميبارد
و من از هميشه هاي زندگيم بيشتر
چشم انتظار توام .

 

 


+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:55توسط وحید SODAGAR | |

 

 

 چی بگم وقتی دیگه حرفی نمونده تو دلم ؟

 

یک غم بزرگیه این روزا مونده رو دلم

 

این روزا عشق و دارن تو کوچه ها دار میزنن

 

واسه دل های شکسته دیگه زار نمیزنن

 

دیگه غربت واسه من رنگ سیاهی نداره

 

هرکی گفت که عاشقه به قلب من راه نداره

 

انقدر دروغ شنیدم راست و باور ندارم

 

دیگه روی شونه هام هر سری رو نمیذارم

 

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:46توسط وحید SODAGAR | |

 مرا تا بزن !!

به قرینه هم تا بزن !!!

میخواهم تنها درگیر خودم باشم !!!

تنها درگیر خـــــــــــــودم ...

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:35توسط وحید SODAGAR | |

  گاهی دلم برای شیطان می سوزد ....!

             که اینقدر صادق بود ،

             دروغ نگفت ...

          تظاهر نکرد...!

       حتی به قیمت اخراجش از بهشت و مقام فرشتگی

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:32توسط وحید SODAGAR | |

  هیچ قطاری از این اتاق نمی گذرد !

من اینجا نشسته ام و با همین سیگار
قطار می آفرینم ! نمی شنوی !؟
 سرم دارد سوت می کشد . . .  

 

 من و سیگار درد مشترکیم !
از هر دویمان . . .
کسی خوب کام گرفت و بعد زیر پا له کرد . . .
درست زمانی که به آخر رسیدیم . . . !

همه میگن سیگار
من میگم سنگ صبور
همه میگن سرطان
من میگم عقده ی دل
همه میگن دود
من میگم مونواکسید غصه
همه میگن مرگ
من میگم چه 
بهتر . . .

 

 

 

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت3:1توسط وحید SODAGAR | |

از رابطه های مثلثیــــــــــ ، مستطیلی ، مربعی خستـــــــه شدم !

دلم یه رابطـــــــــــه دایره ای میــــــــــــــ خواد !

که من دورِ تـــــــــو بگــــــــــــــــردم و تـــــــــــو دور من !

+نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت2:56توسط وحید SODAGAR | |

صفحه قبل 1 ... 48 49 50 51 52 ... 68 صفحه بعد