Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

یا رب به در تو روســیاه آمده ام
بر درگه تو به اشک و آه آمده ام

اذنم بده راهم بده ای خـالق من
افکنده سر و غرق گناه آمده ام

عمرم به گناه ومعصیت شد سپری 
با بار گنه حضور شاه آمده ام

گم کرده ره و منزل پرخوف وخطر 
طی کرده بسوی شاهراه آمده ام

یارب تو کریمی و رحیمی و عطوف
بــا عــذر و اشــتـبـاه آمــده ام

غــفــار توئی صــمـد توئی بـنـده منم
محتاجم و با حال تباه آمــده ام

با بـیـم و امـیـد و حـالـت اســتــغــفـار
با چشم تر و نامه سیاه آمده ام

یـا رب تــو بــده بـــرات آزادی مـن
درمـانده مـنم بهر پـنـاه آمـــده ام

من معترفم به جرم و عصیان و گـناه
در بـارگـهت چو پرِّ کاه آمده ام

دریای کــرم توئی و مـن ذره خــاک
با لطف تواینگونه به راه آمده ام

دسـت مـن افـتـاده نـالان تـو بـگـیـر
چون یوسفم و ز قعر چاه آمده ام

یا رب به مـحـمـد و عـلـی و زهـرا 
پهـلوی شکـسته را گواه آمـده ام

حقّ حـسـن و حسـیـن و اولاد حسین 
نـومـید مکن که روسیاه آمده ام

بـر نــامــه اعـمـال مـحـبـت نـظـری
بر عمر گذشته عذرخواه آمده ام

ای خدا تو می دونی رسوا شدم

    حالا که رسوا شدم پیدا شدم

       فکر اینم که خدایا چی بگم

      غیر تو راز دلم با کی بگم؟

می بینی تو قامت کمونی ام

   می بینی رفته ز کف جوونی ام

      می بینی خالق من خسته شدم

        به در خونه ی تو بسته شدم

         می بینی اشک من و آه دلم

          می دونی از عمل خود خجلم

          چه خوبه جواب آهم بدهی

             بگشایی در و راهم بدهی

                   شاعر: احمد آرونی

الهی

به حکم انسان بودن ، مرا از قدم زدن در بیراه ها عفو کن

و به حق مهربانیت، تمامی آثار آنها را از زندگی امروز و فرداهایم محو نما.

ایمانی به من عطا کن تا پای در راهی گذارم که تو می خواهی.

راهی تا ابد ممتد و روشن.